سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، شخصِ آزرمگینِ بردبارِ عفیفِ خودْ نگهدار را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 87 آذر 13 , ساعت 9:9 عصر

آیا چشم زدن واقعیت دارد؟.

بـسـیـارى از مـردم مـعتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد, یا درهم بشکند, واگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.
ایـن مساله از نظر عقلى امر محالى نیست و در روایات اسلامى نیز تعبیرات مختلفى دیده مى شود که وجود چنین امرى را اجمالا تایید مى کند.
در حـدیـثـى آمـده اسـت که امیرمؤمنان على (ع ) فرمود: پیامبر براى امام حسن وامام حسین (ع ) ((رقـیـه ))((3))گرفت , و این دعا را خواند: ((شما را به تمام کلمات و اسما حسناى خداونداز شر مرگ و حیوانات موذى , و هر چشم بد, و حسود آنگاه که حسد ورزدمى سپارم .
سـپس پیامبر(ص ) نگاهى به ما کرد و فرمود: ((این چنین حضرت ابراهیم براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود)).
((پایان سوره قلم )).

سوره حاقه [69].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 52 آیه است .

محتواى سوره :.

مباحث این سوره بر سه محور دور مى زند .
مـحـور اول کـه مـهـمـترین محورهاى بحث این سوره است مسائل مربوط به قیامت و بسیارى از خـصوصیات آن مى باشد, و لذا سه نام از نامهاى قیامت یعنى ((حاقه )) و ((قارعه )) و ((واقعه )) در این سوره آمده است .
مـحـور دوم بـحـثـهائى است که پیرامون سرنوشت اقوام کافر پیشین , مخصوصاقوم عاد و ثمود و فرعون , مى باشد که مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤکدى است براى همه کافران و منکران قیامت .
محور سوم بحثهائى است پیرامون عظمت قرآن و مقام پیامبر(ص ) و کیفرتکذیب کنندگان .

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى خوانیم : ((کسى که سوره حاقه را بخواندخداوند حساب او را در قیامت آسان مى کند)).
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ این سوره از مساله قیامت و آن هم با عنوان تازه اى شروع مى شود,مى فرماید: روز رستاخیز ((روزى است که مسلما واقع مى شود))! (الحـاقة ).
(آیه )ـ ((چه روز واقع شدنى ))! (ماالحـاقة ).
(آیه )ـ ((و تو چه مى دانى آن روز واقع شدنى چیست ))؟ (ومـا ادریک ماالحـاقة ).
تـقریبا عموم مفسران ((حاقه )) را به معنى روزقیامت تفسیر کرده اند, به خاطراین که روزى است که قطعا واقع مى شود, همانند تعبیر به ((الواقعة )) در سوره ((واقعة )).
تعبیر به ((ماالحـاقة )) براى بیان عظمت آن روز است .
و تـعـبیر به ((مـا ادریک ما الحـاقة )) باز هم براى تاکید بیشتر روى عظمت حوادث آن روز عظیم است , تا آنجا که حتى به پیامبر اسلام (ص ) خطاب مى شود که تو نمى دانى آن روز چگونه است ؟.
(آیه )ـ سپس به سراغ بیان سرنوشت اقوامى مى رود که روز قیامت (یانزول عذاب الهى را در دنیا) مـنـکر شدند, مى افزاید: ((قوم ثمود و عاد عذاب کوبنده الهى را انکار کردند)) و نتیجه شومش را دیدند (کذبت ثمود وعـاد بالقـارعة ).
(آیه )ـ ((اما قوم ثمود با عذابى سرکش هلاک شدند)) (فاما ثمود فاهلکوابالطاغیة ).
((قـوم ثـمود)) در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى کردند,حضرت ((صالح )) بـه سـوى آنـهـا مـبـعـوث شد, ولى آنها هرگز ایمان نیاوردند, حتى از اوخواستند که اگر راست مـى گـوئى عـذابى را که به ما وعده مى دهى فرودآور! در این هنگام ((صاعقه اى ویرانگر)) بر آنها مسلط شد, و در چند لحظه همه چیز را درهم کوبید و جسمهاى بى جانشان برزمین افتاد.
(آیـه )ـ سـپس به سراغ سرنوشت ((قوم عاد)) مى رود, قومى که درسرزمین ((احقـاف )) در شبه جزیره عرب یا یمن زندگى مى کردند قامتهائى طویل ,اندامى قوى , شهرهائى آباد, زمینهائى خرم و سـرسبز, و باغهائى پرطراوت داشتند, پیامبر آنها حضرت ((هود)) بود, آنها نیز طغیان و سرکشى را بـه جـائى رسـاندند که خداوند با عذابى دردناک ـکه شرح آن در همین آیات آمده است ـطومار زندگى آنها را درهم پیچید.
نـخـسـت مى فرماید: ((و اما قوم عاد با تندبادى طغیانگر و پر سر و صدا به هلاکت رسیدند)) (واما عـاد فاهلکوا بریح صرصر عـاتیة ).
(آیـه )ـ سـپس به توصیف دیگرى از این تندباد کوبنده پرداخته , مى افزاید:(((خداوند) این تندباد بـنـیـان کن را هفت شب و هشت روز پى درپى بر آنها مسلطساخت )) (سخرهـا علیهم سبع لیـال وثمـانیة ایام حسوما).
نـتـیـجـه آن شـد که قرآن مى گوید: ((و (اگر آنجا بودى ) مى دیدى که آن قوم همچون تنه هاى پـوسـیـده و توخالى درختان نخل درمیان این تندباد روى زمین افتاده و هلاک شده اند))! (فترى القوم فیهـا صرعى کانهم اعجـاز نخل خـاویة ).
چـه تـشبیه جالبى که هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى کند, و هم ریشه کن شدن آنها را, و هم توخالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونه اى که تندباد آنها را به آسانى جابه جا مى کرد.
(آیه )ـ و در این آیه مى افزاید: ((آیا کسى از آنها را باقى مى بینى ))؟! (فهل ترى لهم من بـاقیة ).
آرى ! امـروز نـه تـنها اثرى از قوم عاد نیست که از ویرانه هاى شهرهاى آباد, وعمارتهاى پرشکوه , و مزارع سرسبز آنها نیز چیزى باقى نمانده است .
(آیه )ـ.

کجاست گوشهاى شنوا؟.

بـعـد از ذکر گوشه اى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام دیگرى همچون قوم ((نوح )) و قوم ((لوط)) مى رود تا از زندگى آنها درس عبرت دیگرى به افرادبیدار دل دهد.
مـى فـرمـاید: ((و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و همچنین اهل شهرهاى زیرورو شده [ قوم لوط] مرتکب گناهان بزرگ شدند)) (وجـا فرعون ومن قبله والمؤتفکـات بالخـاطئة ).
(آیـه )ـ سـپس مى افزاید: ((و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوندآنها را به عذاب شدیدى گرفتار ساخت ))(فعصوا رسول ربهم فاخذهم اخذة رابیة ).
فـرعـونـیـان بـا ((مـوسى )) و ((هارون )) به مخالفت برخاستند, و ساکنان شهرهاى ((سدوم )) به مخالفت با حضرت ((لوط)) و اقوام دیگر نیز از فرمان پیامبر خود سرپیچى کردند, و هر گروهى از این سرکشان به نوعى عذاب گرفتار شدند, فرعونیان در کام امواج ((نیل )) که مایه حیات و آبادى و بـرکت کشورشان بود غرق گشتند, و قوم لوط بازلزله شدید, و سپس ((بارانى از سنگ )) محو و نابود شدند.
(آیـه )ـ و سرانجام اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناک آنها کرده , مى گوید: ((و هـنـگـامـى کـه آب طـغـیـان کرد ما شما را بر کشتى سوار کردیم ))(انا لما طغا المـا حملنـاکم فى الجـاریة ).
طـغـیـان آب چنین بود که ابرهاى تیره و تار آسمان را پوشانید, و چنان بارانى نازل شد که گوئى سـیـلاب از آسـمـان فـرو مى ریزد, چشمه ها نیز از زمین جوشیدن گرفت , و این هر دو آب دست بـه دست هم دادند, و همه چیز زیر آب فرو رفت , تنهاگروهى که نجات یافتند مؤمنانى بودند که همراه نوح سوار بر کشتى شدند.
تـعـبـیـر بـه ((حملنـاکم )) (شما را حمل کردیم ) کنایه از اسلاف و نیاکان ماست چرا که اگر آنها نجات نیافته بودند ما نیز امروز وجود نداشتیم .
(آیـه )ـ بـعـد بـه هدف اصلى این مجازاتها اشاره کرده , مى افزاید: منظور این بود ((تا آن را وسیله تذکرى براى شما قرار دهیم )) (لنجعلهـا لکم تذکرة ).
((و گوشهاى شنوا آن را دریابد و بفهمد)) (وتعیهـا اذن واعیة ).
هرگز نمى خواستیم از آنها انتقام بگیریم , بلکه هدف تربیت انسانها و هدایت آنها در مسیر کمال , و ارائه طریق , و ایصال به مطلوب بوده است .

فضیلت دیگرى از فضائل على (ع ).

در بـسیارى از کتب معروف اسلامى اعم از تفسیر و حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام به هـنگام نزول آیه فوق ((وتعیهـا اذن واعیة )) فرمود: ((من از خداخواستم که گوش على را از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد)).
و بـه دنـبـال آن عـلـى (ع ) مى فرمود: ((من هیچ سخنى بعد از آن , از رسول خدانشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم )).
در ((غـایة المرام )) شانزده حدیث در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت نقل کرده است , و تفسیر ((الـبـرهان )) از ((محمدبن عباس )) نقل مى کند که در این باره سى حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است .
و ایـن فـضـیلتى است بزرگ براى پیشواى بزرگ اسلام على (ع ) که صندوقچه اسرار پیامبر(ص ) و وارث تـمـام عـلـوم رسـول خـدا(ص ) بود, و به همین دلیل بعد از او درمشکلاتى که براى جامعه اسـلامى در مسائل علمى پیش مى آمد موافقان و مخالفان به او پناه مى بردند, و حل مشکل را از او مى خواستند که در کتب تاریخ مشروحاآمده است .
(آیه )ـ.

روزى که آن واقعه بزرگ رخ مى دهد!.

در ادامـه آیات آغاز این سوره که ناظر به مساله رستاخیز و قیامت بود, دراینجا بحثهائى از حوادث ایـن رستاخیز عظیم را مطرح مى کند, مى فرماید: ((به محض این که یکبار در صور دمیده شود )) (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة ).
چنانکه قبلا نیز اشاره کرده ایم از قرآن مجید استفاده مى شود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر, نـاگـهانى و با صدائى عظیم انجام مى گیرد که از آن تعبیر به ((نفخه صور)) دمیدن در شیپور) شده است .
نـفخه صور دو نفخه است : ((نفخه مرگ )) و ((نفخه حیات مجدد)) و آنچه در آیه موردبحث آمده ((نفخه اول )) یعنى , نفخه پایان دنیاست .
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزاید: ((و (هنگامى که ) زمین و کوهها از جا برداشته شوند, و یکباره درهم کوبیده و متلاشى گردند)) (وحملت الا رض والجبـال فدکتـادکة واحدة ) به گونه اى که یکباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((در آن روز واقعه عظیم روى مى دهد)) ورستاخیز برپا مى شود (فیومئذ وقعت الواقعة ).
(آیه )ـ نه تنها زمین و کوهها متلاشى مى شوند, بلکه ((آسمانها از هم مى شکافد وسست مى گردد و فرو مى ریزد)) (وانشقت السمـا فهى یومئذ واهیة ).
کرات عظیم آسمانى از این حادثه هولناک و وحشتناک برکنار نمى مانند, آنهانیز شکافته , پراکنده و متلاشى و سست خواهند شد.
(آیـه )ـ ((فـرشـتـگـان در اطراف آسمان قرار مى گیرند)) و براى انجام ماموریتها آماده مى شوند (والملک على ارجـائهـا).
سپس مى فرماید: ((و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى کنند)) (ویحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمـانیة ).
مـنـظـور از ((عـرش )) مـجـموعه جهان هستى است که عرش حکومت خداونداست , و به وسیله فرشتگان که مجرى فرمان او هستند تدبیر مى شود.
و جالب این که در روایتى آمده است : ((حاملان هشتگانه عرش خدا در قیامت چهار نفر از اولین , و چـهار نفر از آخرین هستند, اما چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم وموسى و عیسى مى باشند, و چهار نفر از آخرین محمد(ص ) و على و حسن وحسین (ع ) هستند))!.
ایـن تعبیر ممکن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولین و آخرین باشد,البته شفاعت در مورد کسانى که لایق شفاعتند, و به هرحال گسترش مفهوم ((عرش ))را نشان مى دهد.
(آیه )ـ.

اى اهل محشر, نامه اعمال مرا بخوانید!.

در تفسیر آیات گذشته گفته شد که ((نفخ صور)) دو بار رخ مى دهد و چنانکه گفتیم آیات آغاز سوره از نفخه اول خبر مى دهد, و آیات بعد از نفخه دوم .
در ادامـه هـمـین مطلب در اینجا مى فرماید: ((در آن روز همگى به پیشگاه خداعرضه مى شوید و چیزى از کارهاى شما پنهان نمى ماند)) (یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خـافیة ).
الـبـته , انسانها و غیرانسانها در این دنیا نیز دائما در محضر خدا هستند, ولى این مطلب در قیامت ظهور و بروز بیشترى دارد.
نـه تنها اعمال مخفیانه انسانها که صفات و روحیات و خلقیات و نیتها همه برملا مى گردد, و این حـادثـه اى اسـت عظیم , و به گفته بعضى از مفسران عظیمتر ازمتلاشى شدن کوهها و شکافتن کرات آسمان ! روز رسوائى بزرگ بدکاران وسربلندى بى نظیر مؤمنان .
(آیـه )ـ و بـه دنـبال آن مى گوید: ((پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خـوشـحـالى ) فریاد مى زند که (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرابگیرید و بخوانید)) (فاما من اوتى کتـابه بیمینه فیقول هـاؤم اقرؤا کتـابیه ).
(آیـه )ـ سپس بزرگترین افتخار خود را در این کلمه خلاصه کرده , مى گوید:((من یقین داشتم (که قیامتى در کار است , و) به حساب اعمالم مى رسم )) (انى ظننت انى ملا ق حسـابیه ).
یـعـنـى , آنـچه نصیب من شده به خاطر ایمان به چنین روزى است , و راستى هم همین است ایمان به حساب وکتاب به انسان روح تقوا و پرهیزگارى مى بخشد وتعهدو احساس مسؤولیت در او ایجاد مى کند, و مهمترین عامل تربیت انسان است .

پاسخ به یک سؤال :.

در ایـنجا ممکن است سؤالى مطرح شود و آن این که آیا مؤمنانى که طبق آیات فوق صدا مى زنند: اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال ما را بخوانید, مگرگناهى در تمام نامه اعمالشان نیست ؟.
پـاسـخ ایـن سؤال را مى توان از بعضى احادیث استفاده کرد از جمله , درحدیثى از پیغمبرگرامى اسـلام (ص ) مـى خـوانـیـم کـه : ((خداوند در قیامت نخست ازبندگان خود اقرار بر گناهانشان مى گیرد, سپس مى فرماید: من این گناهان را در دنیابراى شما مستور ساختم , و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش رابه دست راست او مى دهند.
(آیـه )ـ در ایـن آیه گوشه اى از پاداشهاى چنین کسانى را بیان کرده ,مى فرماید: ((پس او در یک زندگى (کاملا) رضایتبخش قرار خواهد داشت )) (فهو فى عیشة راضیة ).
(آیه )ـ گرچه با همین یک جمله همه گفتنیها را گفته است , ولى براى توضیح بیشتر مى افزاید: او ((در بهشتى عالى )) قرار دارد (فى جنة عـالیة ).
بهشتى که آنقدر رفیع و والاست که هیچ کس مانند آن را ندیده و نشنیده وحتى تصور نکرده است .
(آیه )ـ بهشتى که ((میوه هایش در دسترس است )) (قطوفهـا دانیة ).
نـه زحمتى براى چیدن میوه ها درکار است , و نه مشکلى براى نزدیک شدن به درختان پربارش , و اصولا تمام نعمتهایش بدون استثنا در دسترس است .
(آیـه )ـ و در ایـن آیه , خطاب محبت آمیز خداوند را به این بهشتیان چنین بیان کرده , ((بخورید و بیاشامید گوارا, در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام دادید))(کلوا واشربوا هنیئا بمـا اسلفتم فى الا یام الخـالیة ).
آرى ! ایـن نـعـمـتـهاى بزرگ بى حساب نیست , اینها پاداش اعمال شماست البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنین ثمراتى منتهى شده است .
(آیـه )ـ در آیـات گـذشـته سخن از ((اصحاب الیمین )) و مؤمنانى بود که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود, ولى این آیه درست به نقطه مقابل آنها یعنى ((اصحاب الشمال )) پرداخته , و در یک مقایسه وضع آن دو را کاملاروشن مى سازد.
نخست مى فرماید: ((اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهندمى گوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى دادند))! (واما من اوتى کتـابه بشمـاله فیقول یـا لیتنى لم اوت کتـابیه ).
(آیه )ـ ((و نمى دانستم حساب من چیست ))؟ (ولم ادر مـا حسـابیه ).
(آیـه )ـ ((اى کـاش مـرگـم فـرا مى رسید))! و به این زندگى حسرت بار پایان مى داد (یـا لیتهـا کـانت القـاضیة ).
آرى ! در آن دادگاه بزرگ , آهى حسرت بار, و ناله اى شرربار دارد, آرزو مى کندبا گذشته اش بکلى قطع رابطه کند, همان گونه که در آیه 40 سوره نبا نیز آمده است :((ویقول الکـافر یـا لیتنى کنت ترابا;? کافر در آن روز مى گوید: اى کاش خاک بودم (وگرفتار عذب نمى شدم )!)).
(آیـه )ـ سـپـس مـى افزاید: این مجرم گنهکار زبان به اعتراف گشوده ,مى گوید: ((مال و ثروتم هرگز مرا بى نیاز نکرد)) و به درد امروز که روز بیچارگى من است نخورد (مـا اغنى عنى مـالیه ).
(آیـه )ـ نـه تـنـها اموالم مرا بى نیاز نکرد و حل مشکلى از من ننمود بلکه ((قدرت من نیز از دست رفت ))! (هلک عنى سلطـانیه ).
خـلاصـه نـه مـال بـه کـار آمد, و نه مقام , و امروز با دست تهى , و در نهایت ذلت و شرمسارى , در دادگـاه عـدل الـهى حاضرم , همه اسباب نجات قطع شده , قدرتم برباد رفته , و امیدم از همه جا بریده است .
#یـک داسـتـان عـبـرت انـگـیز! در اینجا سرگذشتهاى بسیارى نقل شده که همه تاکیدى است بر محتواى آیات فوق و درس عبرتى است براى آنها که تکیه بر مال ومقام کرده , سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند, از جمله :.
در ((سـفینة البحار)) از کتاب ((نصائح )) چنین نقل شده : ((هنگامى که بیمارى هارون الرشید در خـراسان شدید شد دستور داد طبیبى از طوس حاضر کنند, وسپس سفارش کرد که ادرار او را با ادرار جـمع دیگرى از بیماران و از افراد سالم برطبیب عرضه کنند, طبیب شیشه ها را یکى بعد از دیگرى وارسى مى کرد تا به شیشه هارون رسید, و بى اینکه بداند مال کیست , گفت : به صاحب این شیشه بگوئیدوصیتش را بکند, چرا که نیرویش مضمحل شده و بنیه اش فرو ریخته است !.
هارون از شنیدن این سخن از حیات خود مایوس شد, و شروع به خواندن این اشعار کرد:.
ان الطبیب بطبه ودوائه لا یستطیع دفـاع نحب قداتى .
مـا للطبیب یموت بالدا الذى ـــــ قد کـان یبر مثله فیمـا مضى .
((طبیب با طبابت و داروى خود ـقدرت ندارد در برابر مرگى که فرا رسید دفاع کند)).
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیمارى مى میردـ که سابقا آن رادرمان مى کرد))؟!.
در ایـن هـنـگـام به او خبر دادند که مردم شایعه مرگ او را پخش کرده اند, براى این که این شایعه بـرچـیـده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت : مرا بر آن سوار کنید,ناگهان زانوى حیوان سست شد.
گفت : مرا پیاده کنید که شایعه پراکنان راست مى گویند!.
سپس سفارش کرد کفنهائى براى او بیاورند, و از میان آنها یکى را پسندید وانتخاب کرد, و گفت در کنار همین بسترم قبرى براى من آماده کنید.
سـپس نگاهى در قبر کرد و این آیه را تلاوت نمود: مـا اغنى عنى مـالیه هلک عنى سلطـانیه و در همان روز از دنیا رفت .
(آیه )ـ.

او را بگیرید و زنجیرش کنید!.

در ادامـه آیـات گـذشـته که سخن از ((اصحاب شمال )) مى گفت که نامه اعمالشان را به دست چـپـشـان مى دهند در اینجا به گوشه اى از عذابهاى آنها در قیامت اشاره کرده , مى فرماید: در این هـنـگـام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: ((اورا بگیریدو دربند وزنجیرش کنید))! (خذوه فغلوه ).
(آیه )ـ ((سپسس (گفته مى شود:) او را در دوزخ بیفکنید)) (ثم الجحیم صلوه ).
(آیـه )ـ ((بـعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید)) (ثم فى سلسلة ذرعهـا سبعون ذراعا فاسلکوه ).
((ذراع )) بـه مـعنى فاصله آرنج تا نوک انگشتان است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بـوده , و یـک مـقـیـاس طبیعى است , ولى بعضى گفته اند که این ذراع غیر از ذراع معمولى است بـطـورى که هر ذراع از آن فاصله هاى عظیمى را دربرمى گیرد, و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى بندند.
(آیه )ـ در این آیه و آیه بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته ,مى فرماید : ((چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى آورد)) (انه کـان لا یؤمن باللّه العظیم ).
و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى کردندنمى پذیرفت , و به این ترتیب پیوند او با ((خالق )) بکلى قطع شده بود.
(آیـه )ـ ((و هـرگـز مـردم را بـر اطـعـام مـستمندان تشویق نمى نمود)) (ولا یحض على طعـام المسکین ).
و به این ترتیب پیوند خود را از ((خلق )) نیز بریده بود.
از این دو آیه به خوبى استفاده مى شود که عمده اطاعات و عبادات ودستورات شرع را مى توان در رابـطـه بـا خـلـق و خـالق خلاصه کرد, و عطف ((اطعام مسکین )) بر ((ایمان )) اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ است .
(آیـه )ـ سـپـس مـى افـزایـد: ((چون عقیده و عمل او چنین بود ((از این رو امروزهم در اینجا یار مهربانى ندارد))! (فلیس له الیوم ههنـا حمیم ).
(آیه )ـ ((و نه طعامى جز از چرک و خون )) (ولا طعـام الا من غسلین ).
قـابـل تـوجـه ایـن که کیفر و عمل آنها کاملا با هم متناسبند, به خاطر قطع پیوند باخالق , در آنجا دوسـت گـرم و صـمـیـمـى ندارند, و به خاطر ترک اطعام مستمندان ,غذائى جز چرک و خون از گلوى آنها پایین نمى رود, چرا که آنها سالها لذیذترین طعامها را مى خوردند در حالى که بینوایان جز خون دل طعامى نداشتند.
(آیه )ـ در این آیه , براى تاکید مى افزاید: ((غذائى که جز خطاکاران آن رانمى خورند)) (لا یاکله الا الخـاطؤن ).
کسانى که با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر وبخل را مى پویند.
(آیه )ـ.

این قرآن قطعا کلام خداست .

بـه دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان وکافران بود, در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى کند, تا بحث ((نبوت )) و ((معاد)) مکمل یکدیگر باشند.
نخست مى فرماید: ((سوگند به آنچه مى بینید))! (فلا اقسم بمـا تبصرون ).
(آیه )ـ ((و آنچه نمى بینید)) (ومـا لاتبصرون ).
این دو تعبیر سراسر عالم ((شهود)) و ((غیب )) را شامل مى شود.
(آیـه )ـ سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى نظیرپرداخته , مى فرماید: ((که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است )) (انه لقول رسول کریم ).
مـنـظور از ((رسول )) در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام (ص ) است نه جبرئیل و مى دانیم آنچه را رسول مى آورد گفتار فرستنده اوست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((و گفته شاعرى نیست , اما کمتر ایمان مى آورید))(ومـا هو بقول شـاعر قلیلا مـا تؤمنون ).
(آیه )ـ ((و نه گفته کاهنى , هرچند کمتر متذکر مى شوید)) (ولا بقول کـاهن قلیلا مـا تذکرون ).
در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر(ص ) مى دادند, گـاه مـى گـفـتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست , و گاه مى گفتند: او کاهن است و اینها کهانت .
((شـعـر)) مـعـمـولا زائیده تخیلات , و بیانگر احساسات برافروخته , و هیجانات عاطفى است , و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مـسـتـدل و مـنطقى , و محتوائى عقلانى دارد, و اگرپیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى دهد, تازه برخلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده .
(آیـه )ـ و در ایـن آیـه بـه عنوان تاکید با صراحت مى گوید: ((کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است )) (تنزیل من رب العـالمین ).
بـنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت , نه ساخته فکر پیامبر اسلام (ص ) و نه گفته جبرئیل , بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده .
(آیه )ـ.

اگر او دروغ بر ما مى بست مهلتش نمى دادیم !.

در ادامـه بحثهاى مربوط به قرآن , در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته , مى فرماید: ((اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست )) (ولو تقول علینـا بعض الا قـاویل ).
(آیه )ـ ((ما او را با قدرت مى گرفتیم )) (لا خذنـا منه بالیمین ).
(آیه )ـ ((سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم ))! (ثم لقطعنـا منه الوتین ).
(آیه )ـ ((و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات ) او مانع شود)) و از اوحمایت کند (فمـا منکم من احد عنه حـاجزین ).
(آیه )ـ در این آیه باز هم براى تاکید و یادآورى مى فرماید: ((و آن (قرآن )تذکرى براى پرهیزکاران است )) (وانه لتذکرة للمتقین ).
بـراى آنها که آماده اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند, براى آنها که جستجوگرند و طـالـب حـقـیـقـت , و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلمانمى توانند از تعلیمات قرآن بهره گیرند.
تاثیر عمیق و فوق العاده اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى ازحقانیت آن است .
(آیه )ـ سپس مى گوید: ((و ما مى دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى کنید)) (وانا لنعلم ان منکم مکذبین ).
امـا وجـود تـکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود,چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى شوند, نشانه هاى حق را در آن مى بینند و در راه خدا گام مى نهند .
(آیه )ـ در این آیه مى افزاید: ((و آن مایه حسرت کافران است )) (وانه لحسرة على الکـافرین ).
امـروز آن را تـکـذیب مى کنند, ولى فردا که ((یوم الظهور)) و ((یوم البروز)) و درعین حال ((یوم الـحـسـرة )) اسـت مى فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت وعناد از دست داده اند, و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده اند.
(آیـه )ـ و بـراى ایـن که کسى تصور نکند که شک و تردید, یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است , در این آیه اضافه مى کند: ((و آن (قرآن )یقین خالص است )) (وانه لحق الیقین ).
یـعـنى , قرآن یقینى است خالص , و یا به تعبیر دیگر ((یقین )) داراى مراحل مختلفى است : گاه از دلـیـل عقلى حاصل مى شود, مثل این که دودى را از دور مشاهده مى کنیم و از آن , یقین به وجود آتش حاصل مى شود, در حالى که آتش را ندیده ایم ,این را ((علم الیقین )) گویند.
گاه نزدیکتر مى رویم و شعله هاى آتش را با چشم مى بینیم , در اینجا یقین محکمتر مى شود, و آن را ((عین الیقین )) مى نامند.
گـاه از این هم نزدیکتر مى رویم و در مجاورت آتش قرار مى گیریم , و سوزش آن را با دست خود لمس مى کنیم , مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را((حق الیقین )) مى نامند.
آیـه فـوق مـى گـویـد قـرآن در چـنین مرحله اى از یقین است , و با این حال کوردلان آن را انکار مى کنند!.
(آیه )ـ و سرانجام در آخرین آیه مى فرماید: ((حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى ))! و او را از هرگونه عیب و نقص منزه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم ).
قـابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است , با ایـن تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به ((حق الیقین )) اما در پایان سوره ((واقعه )) سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران وبدکاران در قیامت است .
((پایان سوره حاقه )).

سوره معارج [70].

این سوره در ((مکه )) نازل شده و داراى 44 آیه است .

محتواى سوره :.

مـعروف در میان مفسران این است که سوره ((معارج )) از سوره هاى مکى است ولى بعضى از آیات آن در مـدیـنـه نـازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که درتفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
به هرحال این سوره داراى چهار بخش است :.
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى گوید که بعضى از گفته هاى پیامبر(ص ) را انکار کرد, و گفت : اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود ونازل شد (آیه 1 تا 3).
در بـخـش دوم بـسـیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار درآن روز آمده است (آیات 4 تا 18).
بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى کند (آیات 19 تا 34).
بـخـش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران , و بار دیگربه مساله رستاخیز بر مى گردد و سوره را پایان مى دهد.

فضیلت تلاوت سوره :.

در حـدیـثى از پیغمبر(ص ) مى خوانیم : ((کسى که سوره ((سال ســائل )) را بخواندخداوند ثواب کـسـانـى را بـه او مـى دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظمى کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند)).
بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان , و سپس با عمل همراه باشد, نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیـه )ـ شـان نـزول : هـنگامى که رسول خدا(ص ) على (ع ) را در روز غدیرخم به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? هرکس من مولى و ولى او هستم على مولى و ولى اوست .
چـیـزى نـگـذشـت کـه این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد ((نعمان بن حارث فهرى ))خدمت پـیـامبر(ص ) آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم , سپس دستور به جهادو حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه ایـنـهـا را نـیـز پـذیرفتیم , اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على (ع ) را به جانشینى خود مـنـصـوب کردى , و گفتى : من کنت مولا ه فعلى مولا ه ;? آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟!.
پیامبر(ص ) فرمود: ((قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست )).
((نـعمان )) روى برگرداند در حالى که مى گفت : ((خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو, سنگى از آسمان بر ما بباران ))!.
ایـنـجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت , همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت .
تفسیر:.

عذاب فورى :.

سـوره مـعـارج از ایـنجا آغاز مى شود که مى فرماید: ((تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد)) (سال ســائل بعذاب واقع ).
(آیه )ـ سپس مى افزاید: این عذاب ((مخصوص کافران است و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند)) (للکــافرین لیس له دافع ).
(آیه )ـ و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده ,مى گوید: ((از سوى خداوند ذى المعارج )) خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعودو عروج مى کنند (من اللّه ذى المعــارج ).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى روند, خداوند به ((ذى المعارج )) توصیف شده است .
آرى ! ایـن فـرشـتـگانند که ماموریت عذاب کافران و مجرمان دارند, و همانهابودند که بر ابراهیم خلیل (ع ) نازل شدند, و به او خبر دادند که ما مامور نابودى قوم لوط هستیم .
(آیه )ـ.

روزى به اندازه پنجاه هزار سال !.

بـعـد از ذکـر داسـتـان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود واردبحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى شود, نخست مى فرماید:((فرشتگان و روح [ فرشته مقرب خـداونـد] به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است )) (تعرج الملا ئکة والروح الیه فى یوم کـان مقداره خمسین الف سنة ).
مسلما منظور از ((عروج فرشتگان )) عروج جسمانى نیست , بلکه عروج روحانى است یعنى , آنها به مـقـام قـرب خـدا مـى شتابند, و در آن روز که روزقیامت است آماده گرفتن فرمان , و اجراى آن مى باشند.
منظور از ((روح )) در اینجا همان ((روح الامین )) بزرگ فرشتگان است که درسوره ((قدر)) نیز به او اشاره شده است .
و اما تعبیر به ((پنجاه هزار سال )) از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تااین حد ادامه پـیـدا مـى کـنـد, و بـا آنـچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى نماید منافاتى ندارد, زیرا همان گونه که درروایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است , و هر موقف به اندازه یک هزارسال طول مى کشد.
(آیـه )ـ در این آیه پیغمبراکرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى فرماید: ((پس صبر جمیل پیشه کن )) و در برابر استهزا و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبرصبرا جمیلا ).
((صـبـر جـمـیل )) به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است , و آن صبر واستقامتى است که تداوم داشـتـه باشد, یاس و نومیدى به آن راه نیابد, و توام بابیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد, و در غیر این صورت جمیل نیست .
(آیه )ـ سپس مى افزاید: ((زیرا آنها آن روز را دور مى بینند)) (انهم یرونه بعیدا).
(آیه )ـ ((و ما آن را نزدیک مى بینیم )) (ونریه قریبا).
آنـهـا اصـلا بـاور نمى کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق رابرسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود, آن هم در روزى که پنجاه هزارسال به طول مى انجامد, ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیـه )ـ در ایـنجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته , مى فرماید: ((همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى شود)) (یوم تکون السمـا کالمهل ).
(آیه )ـ ((و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود)) (وتکون الجبـال کالعهن ).
آرى ! در آن روز آسـمـانـها از هم متلاشى و ذوب مى شود, و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تـنـدبـادى در فـضا پراکنده مى گردد, همچون پشمى که تندبادآن را با خود ببرد و چون کوهها رنـگـهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده اند, و بعد از این ویرانى , جهانى نوین ایجاد مى گردد, و انسانها حیات نوین خود را از سر مى گیرند.
(آیـه )ـ هـنـگـامـى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعـمـال وحـشـتناک است که همه در فکر خویشند,احدى به دیگرى نمى پردازد ((و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد))(ولا یسئل حمیم حمیما).
(آیـه )ـ نـه ایـن کـه دوسـتـان صمیمى خود را در آنجا نشناسند, بلکه مخصوصا ((آنها را نشانشان مى دهند)) ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم ).
مساله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامـه هـمین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى افزاید: وضع چنان است که ((گنهکار دوست مى دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند))(یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه ).
(آیه )ـ نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد ((همسر و برادرش را)) بدهد(وصـاحبته واخیه ).
(آیه )ـ ((و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کرد)) (وفصیلته التى تؤویه ).
(آیه )ـ بلکه ((همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند)) (ومن فى الا رض جمیعا ثم ینجیه ).
آرى ! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى خواهدعزیزترین عزیزان را ـکه در چهار گروه در اینجا خلاصه شده اند و حتى همه مردم روى زمین راـ براى نجات خود فدا کند.
(آیه )ـ ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى فرماید: ((هرگز چنین نیست )) که با اینها بتوان نجات یافت (کلا ).
آرى ((شـعـلـه هـاى سوزان آتش است )) (انهـا لظى ) پیوسته زبانه مى کشد, و هرچیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند.
(آیه )ـ ((دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد))! (نزاعة للشوى ).
(آیـه )ـ سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند,مى فرماید: ((و کسانى را که بـه فـرمـان خـدا پـشـت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى زند)) و به سوى خود مى خواند (تدعوا من ادبر وتولى ).
(آیه )ـ و آنها که ((اموال را جمع و ذخیره کردند)) و در راه خدا انفاق نکردند (وجمع فاوعى ).


لیست کل یادداشت های این وبلاگ